رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

11ماهگی عروسکم مبااااااااااااااارک

    ماهگی فندقم مبارک   چقدر  زود این ١١ ماه گذشت خدا رو شکر که من یه فرشته کوچولوی ناز دارم و یک ماه دیگه تا تولدت مونده برای اون روز لحظه شماری میکنم ایشالا که همیشه دخترگلم سالم باشه و لبش خندون خیلی خیلی دوستت داریم فندقی من ...
26 مرداد 1391

؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از این اسباب بازی خونه سازی ها واست گرفتم جفتی با هم کلی سرگرمشون میشیم آخه من میسازم شما هم بر میداری و خرابشون میکنی مثلا خونه های ساخته شده منو مااااااااااااااااااااااااااامان چیژه دیگه نمونده بیارمشون بیرون از شبد؟؟؟؟؟؟ ...
26 مرداد 1391

ماجرای 10 ماه و 23روزگی رومینا گلی

امروز حسابی شیطونی کردی واسه خودت .عکساشو میذارم واست.الانم داری با بابایی بازی میکنی   داره دنبالت میکنه و شما هم جیییییییییییییییییغ میزنی ار نوع بنفشش  ای من قربون این جیغ کشیدنات بشم.امروز یه کار باحال کردی خودتو انداختی تو بغلم و آروم بودی لم داده بودی خیلی باحال بود یه حس خوب بود بعدم که رفتم سراغ غذا پختن میومدی و پاهامو میگرفتی و میچسبیدی به من.منم واسه اینکه سرگرمت کنمو به کارام برسم اومدم چندتا از ظرفای پلاستیکیو گذاشتم جلوت تا باهاشون سرگرم باشی آخه به ظرف و ظروف علاقه داری ...
21 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام خوشگل من.امروز میخوام کمی از کارات بگم.هر روز داری شیطون تر و شیرین تر میشی  مامان قربونت بره همیشه با هم بازی میکنیم واست توپ های کوچولو گرفتم و باهات بازی میکنم و دیگه یاد گرفتی وقتی توپو میدم دستت با اون دستای کوچولوت میگیریشو میذاری کف دست من. یکی از کارای دیگه ت که امروز ازت دیدم اینه که نگام میکنی سرتو کج میکنی و واسم ناز میکنی امروز هم بابا دراز کشیده بود و شما هم کنارش نشسته بودی و یهو بابا سعید صدام کرد دیدم سرتو گذاشتی رو شکم بابایی.ااااای جاااان.دو سه باری این کارو کردی و منو بابا هی قربون صدقه ت میرفتیم کماکان هم موهای منو بابایی با دستات میگیریو و ما بزور درش میاریم البته بقیه هم از این محبتت مستفیض شدن و...
19 مرداد 1391

لاک زدن پاهای رومینا

روز ٥شنبه(١٢/٥/٩١)اومدم انگشتاتو لاک بزنم وای که چه مکافاتیه لاک زدن واست انگشتای یه پا تو زدم بعد تو بغل گرفتمت تا پاتو به این ور اون ور نزنی پاک شه فرش رو هم کثیف کنی حالا بگذریم که هی میخواستی از بغلم در بیای و منم شروع کردم بازی کردن باهات تا کمی سرگرم شیو بیخیاله فرار کردن. بعد هم رفتم سراغ اون یکی پات و ایضا همه مابقی ماجرا. بعد هم که با کلی مکافات تونستم یه عکس درست ازش بگیرم من قربون این پاهای کوچولوت برم ...
14 مرداد 1391

شیرین عسل من

١٠ماه و 3روزگی قربون این ایستادنات برم که هرجا تکیه گاه دیدی دست میگیری وایمیسی   10ماه و 6روزگی قربون این دس دسی کردنت برم من و خب چندتا کار جالب شما تو این چند روز اینه یکی اینکه وقتی میری واسه بهم زدن وسایل و به نوعی خرابکاری یه کم که رفتی جلو برمیگردی منو نگاه میکنی ببینم میام بگیرمت یا نه و اگه بیام دنبالت شما هم جیغ کشان به مسیر ادامه میدادی من عاشق این کاراتم فندقی من این 2-3 روزم که خونه پدر جوون بودیم دیگه خودت از 3-4 پله خونه شون مستقل میرفتی بالا و خودتو به اتاقای بالا میرسوندی خاله راضیه با گوشیش عکس گرفت بعدا ازش میگیرم میذارم کار بعدیتم این بود که میرفتی سراغ آب...
4 مرداد 1391
1